بی توطوفان زده دشت جنونم صیدافتاده به خونم
توچه سان میگذری غافل ازاندوه درونم
بی من ازکوچه گذر کردی و رفتی
بی من ازشهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ,نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی
چون درخانه ببستم دگرازپای نشستم
گوییا زلزله آمد گوییاخانه فروریخت
بی توکس نشنود ازاین دل بشکسته صدایی
برنخیزددگرازمرغک پربسته هوایی
توهمه بودو نبودیتوهمه شعروسرودی
چه گریزی زبرمن که زکویت نگریزم
گربمیرم زغم دل با توهرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم
...
من یا تو؟
سکه دوستی!
بیهوده!
یاد
بهار!
ذهن پنجره!
!
تیغ زمانه!
!!!
!
بی صدا
سر در گریبان!
از جنس خودم!
فصل کشتار!
[همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]